Aidin Aghdashloo

 چند کلمه …

حس می کنم به دنیای حامد صدرِ خیلی جوان تر از خودم چه نزدیکم. واین چه خوب است. واین چه خوب است که معنایی در صورت های کوناگون دارد ادامه پیدا می کند؛ مثل صحنه ی انتهایی فیلم فارنهایت۴۵۱ فرانسوا تروفو. با این تفاوت که بی زمزمه ای در گوشی، پیر مرد به آسودگی چشم می بندد.
خب. حامد یازیگوش است. بازیگوش تر از جوانی من است. اندوه دور شدن از گذشته ی میراث تصویری این جا و آن جای جهان را ندارد و می تواند بی افسوس باز سازی شان کند و ، تا هر جا که دلش خواست ، سر خوشانه تغییرشان دهد. توده وانباشته کردن آدم های سر برکشیده از خاطره ها و آرکیتایپ ها را دنبال کند و مهارت فنی واستادکاری فوق العاده اش ، هر اثرش را در منزلتی ماورای فاصله گرفتن های شیطنت آمیز مرسوم قرار دهد.
کار های تازه اش، نظاره بر انبوه مردمانی است در تداوم همتا های آئینی شان که در قرن های چهاردهم و پانزدهم میلادی در ایتالیای رنسانسی و شمال اروپائی هنوز گوتیک مانده تولید می شد – و از میان این ها به نقاشی داوری نهایی میکل آنژ ، در نمازخانه ی سیستینای رم ، وام بیشتری دارد، وبه نوعی چالشی است برای پدید آوردن «داوری نه چندان نهاییِ!» روزگار ما ! ..که او کم تر داوری می کند و بیشتر از بالا، مسحور تماشیای جمع درهم تنیده ی آدم های خندان و ضجه زن محصور شده در چهار چوبه های وسیعش است. یکی از کارهای دیگرش، به قاب و ترکیب تصاویر کتاب « روزگار خوش دوک دوبری » ، کار برادران لمبورگ در قرن پانزدهم نزدیک است و همین طور به بعضی از تجمع های هیرونیموس بوشِ همان دوران.
حامد صدر بیشتر به دلمشغولی های خود بها می دهد تا به شیوه های مرسوم زمانه. استقلال انتخاب دارد و سخت کوش است و استاد کاری اش امکان این را می دهد تا هر طور که بخواهد ، هر چه را که بخواهد پدیدار کند.
….و خوشحال هستم که نقاشی می کند وهست.
آیدین آغداشلو، پاییز 1398